جدول جو
جدول جو

معنی خفته چشم - جستجوی لغت در جدول جو

خفته چشم
(خُ تَ / تِ چَ / چِ)
خوابیده چشم. آنکه چشم مخمور دارد، آنکه چشم باز ندارد. افتاده چشم. اعمش. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِ یِ چَ / چِ)
چشم خانه. حدقۀ چشم. لخج. (منتهی الارب) :
کی دگر از خانه چشمم قدم بیرون نهی
ز استانت بردم آنجا خاک دامنگیر را.
کلیم (از آنندراج).
پیام دیده ام ای اشک تر بخواب رسان
بیا و خانه چشم مرا به آب رسان.
معصوم کاشی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ پُ)
پشت دوتا. قوزی. قوزو. گوژپشت. خمیده پشت:
حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شود
درآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند.
سوزنی.
خفته پشتش نعوذباﷲ قوز
چون کمانی که درکشند بتوز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ چَ / چِ)
بی شرم. ستهنده. لجوج. حسیر. محسور. آنکه از بدی به پند و درخواست و تهدید بازنایستد. (یادداشت مؤلف). عنید. خودسر. خودرای. خیره سر. خیره سار
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ چَ / چِ)
که چشمی چون چشم عاشقان آشفته دارد:
من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب
گرچه مصروع ز غم شیفته رایید همه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ یِ چَ / چِ)
کنایه از آب غلیظ که در گوشه های چشم فراهم آید، آبی که از اجتماع آن مژگانها به هم چسبند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ)
موجودی که دارای هفت چشم باشد:
آن پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا